حنجره

قصه ی تنهایی من

حنجره

قصه ی تنهایی من

گوش بده

گوش بده برات بگم خدا دعات ُ شنیده

اون قناری که شکسته بود بالش باز پریده

قطره قطره اشکای آهو خانم از تو چشاش

جای شبنم روی گلبرگای مریم چکیده

اون کبوتر که همش از تو قفس خواب می بینه

این دفعه توی خوابش سوی خدا پر کشیده

عاشقی بودش سر دوراهی عقل و جنون

آخرش دیوونه شد شنیدم از دل بریده

غنچه که یه روزی از تگرگ و برف وحشتی داشت

هنو بهمن نشده دیدم که تو دی خوابیده

یادم کویر لباش خشکیده بود رو به خدا

اما ابر بی مرام باز روی دریا باریده

ابر بی مرام و ول کن بگو به خورشید خانم

سیلی به کویر زده رو لب خشکش تابیده

دختر کبریت فروش قصه مون یادت نره

کسی از دستای سردش چوب کبریت خریده

چی می شد خواب ببینم آخر قصه ای خدا

اون کلاغ پیر آخر یه روز به خونش رسیده

« تنها »